۱۳۸۹ خرداد ۱, شنبه

مبارزه

خیلی ها گمان می کنند که مبارزه شکل خاصی اززندگی است. اما به گمان من خود زندگی بالاترین کلاس مبارزه است. تاریخی که ساخته توده ها است در لحظه های نایاب انقلاب ورفرم ساخته نمی شود ، که در روند مداوم وتکرار شونده زندگی شکل می گیرد. از نسوج ورگ وپی زندگی لحظه ، لحظه سیراب می شود ودر راستای تعالی انسانی که جز ذات نیروهای زاینده اجتماعی در زندگی روزمره است، المان هایی چون اعتلا هستی اجتماعی را شکل می دهد. هر گونه تقدس ویژه بخشیدن به مبارزه ، جدا از این متن مادی امری خودخواهانه وجعلی است. اتفاقا در همین بستر هم هست که نقش شخصیت ها در تاریخ به محک می خورد. نیروهای مترقی هر زمانی از زندگی با درک آرمان های تاریخی وآماج های تعالی اجنماعی قادرند نقش دوران ساز گروهی خود وشخصیت های برجسته ای که قادر می شوند این ضرورت را درک نمایند ضمن تحقق آزادی خود ، تاثیرات دوران ساز خود را نیز به یادگار می گذارند.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۸, سه‌شنبه

داوری

انگار داوری جز جدایی ناپذیر رفتار های ما شده است. درحالی که داوری کردن دشوارترین کاراست ما آن را به آسان ترین کار تبدیل کرده ایم. همیشه هم آستینمان پر است از استدلال برای پشتوانه داوری هامان.مثلا چون چنین بود پس چنان کرد. در حالی که نه استدلال ما ونه داوری ما هیچ ربطی به موضوع ویا فردی که مورد داوری قرارمی دهیم ندارد. شرط مقدم هر داوری اطلاعات جامع ومانع در باره موضوع یا فرد مورد داوری است که ما اغلب به دلایل مختلف از زیر بار کسب این اطلاعات شانه خالی می کنیم وراحت وبی دغدغه داوری می کنیم. یادش به خیر دوستی داشتم که می گفت حرف زدن بلد نیستی ، حرف نزدن هم بلد نیستی؟ حالا حکایت ماست داوری کردن بلد نیستیم ، داوری نکردن هم بلد نیستیم ؟

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۳, پنجشنبه

خونی که پرچم می شود

حکایت عجیبی است. حاکمیتی که وانمود می کند ظاهرااز شر "فتنه" رها شده است ، به کاری دست می زند که بر ملا کننده تمام ادعا های دروغ اوست. اعدام 5زندانی سیاسی فتنه جدیدی است که برای غالب کردن هجوم ترس بر جان توده جان به لب رسیده تدارک دیده شده است، اما در حقیقت فتنه ای است به جان عاملان آن. اگر تا دیروز بسیاری از مردمی که در گیر هشت ومشت معیشت بخور ونمیر خود بودند وخیلی از حرکت های جنبش را دنبال نمی کردند با این کار در اعماق جامعه حسی از هم دردی ونفرت بر انگیخته شده است که نه تنها ترس را غالب نکرده بلکه همه ترس های موجود را هم فرو ریخته است. گویی این خون های به ناحق ریخته به پرچم ظفر نمونی تبدیل شده است که چار ستون حاکمیت را می ارزاند.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۱, سه‌شنبه

جمهوری مستضعفان و"مستضعفان"


جمهوری اسلامی که از روز آغاز خویش داعیه حمایت از مسضعفان را بر سر خلایق کوبیده است، در روز 19 اردیبهشت 89 در اجرای جنایتی دیگر 5تن از زندانیان سیاسی را به چوبه اعدام سپرد. دیدن عکس مادر فرزاد کمانگر که در نشریات منتشر شد ، مرا ناگزیر از افشای این عوامفریبی کرد که به راستی چه راحت می توانند با ادعای حمایت از مستضعفان ، " مستضعفان" راقربانی مطامع غیر انسانی خویش نمایند. سرمایه داری حاکم ، علیرغم بر خورداری از میلیون ها افراد سازمان یافته ، میلیاردها دلار وریال بودجه مملکتی ودستگاه های عریض وطویل دولتی وقضایی وارتش وسپاه به راستی به چه مصیبتی باید دچار شده باشد که اقدام به اعدام جوانانی نماید که جز دلی عاشق عدالت وآزادی قدرتی ندارند. اما چه می گویم ؟ به چشمان مادر فرزاد دقیق تر نگاه کنید ! حکایت فروپاشی حاکمیت را در صادقانه ترین شکل بیان می کند. به این باور ایمان بیاوریم که "فرزاد تازه متولد می شوند ودر چهره میلیونی فرزادهای شهر وروستای این کشور شعر فریاد را نقاشی خواهند نمود.