۱۳۸۹ آبان ۱۷, دوشنبه

برزخ

بسیاری ازما در برزخ هایی زندگی می کنیم که اصلا جرات فکر کردن به آنها را به خودمان راه نمی دهیم. دلخوری از یک دوست ، دلتنگی برای یکی دیگر ، خستگی از تکرارها و... می توانند یکی از همین برزخ ها باشند. در این رابطه ما ترجیح می دهیم با هر کسی ساعت ها در مورد خیلی از مسائل بی اهمیت صحبت کنیم ، اما کمتر به خودمان جرات می دهیم که تفکراتمان در موارد برزخی رابه اشتراک بگذاریم.
دوست داشتن ، آزردگی ، نا همدلی وخیلی از مسائل عاطفی دیگر را در خودمان خفه می کنیم در حالی که باید بدانیم بیان این موارد برای طرف های مقابل ممکن است سختی آور وآزارنده باشد ، اما قطعا کشنده نیست.
گمان نکنید که یکباره معلم اخلاق شدم ودرس می آموزانم ، نه ، باور کنید همین مسائل بسیار ساده ، حداقل از روزگار من دماری درآورد که قصه اش شاید حالا حالا ها ادامه داشته باشد .خلاصه کنم ، چند لحظه برخورد صمیمانه به برزخ ها وطرح آنها با طرفی که مسئله به او ربط دارد حتی اگر بدترین نتایج را به بار آورد حداقل مثل یک زخم ناثور در رگ وپی وجودمان ریشه نخواهد داشت وما را با عالم وآدم در نخواهد انداخت.وعلاوه بر آن تکلیف دیگری را هم برای ما وهم برای او روشن خواهد کرد. وچه بسا از بسیاری از پیش داوری ها ، تعبیرات ناروای رفتارها وداوری های بی جا نیز جلو گیری نماید. همان طور که همه اعتقاد دارند هر عملی مستوجب پاداش یا عقوبتی است . به نظر من بهتر است همیشه با آمادگی برای پذیرش عواقب رفتارها حداقل با خودمان شفاف باشیم وبرزخ هارا به بلای جانسوز وجودمان تبدیل نکنیم.  

هیچ نظری موجود نیست: