۱۳۸۹ آبان ۲۸, جمعه

نم اشک

آدمی به یادها وخاطره ها جان می گیرد.خاطره ها بازتاب شرایط سپری شده ای هستند که درکنار افراد خوب یا بد در ذهن ما از تجربه ای مشترک رسوب کرده اند.می توان خاطره هارا هم دسته بندی کرد. اگرچه خود دارای یک دسته بندی طبیعی در ذهن ما دارند. اما مثلا به کسانی که از ما دور ، ولی به ما نزدیکند می توان درجه یک داد، یا به کسانی که خاطره خوشی در ذهن داریم درجه 2 ویا به کسانی که خاطرات بدی از آنها در ما رسوب کرده است درجه 3 والی آخر...
ضرورت این درجه بندی شاید به طور خود کار در ما شکل می گیرد.مثلا افرادی هستند از درجه اولی ها که دائم با آن ها در خاطره درگیری. گاهی حتی به شدت احساس نیاز می کنی که به هر قیمتی شده وقت گیر بیاوری وحتی حداقل یک کلام از زبانشان بشنوی. اصلا هم مهم نیست که چه بگویند. زشت یا زیبا ، خوب یا بد ، ناسزا یا سزا ...
آن چه اهمیت دارد یاد آدم ها است که حتی یک لحظه هم نه تنها راحتمان نمی گذارند بلکه انگار تمام راحتی ما با آن ها است.
در تمام این لحظه ها ست که قلبی فشرده وتنگ گاهی حتی به نم اشکی نا خواسته خودرا تسلی می دهد. وچه آرامشی در این قطره ناچیز نهفته است .

هیچ نظری موجود نیست: