۱۳۸۹ آبان ۲۶, چهارشنبه

رفاقت!!

نمی دانم با بعضی ها چه باید کرد ؟ حتی از این که به صفتی خطابشان کنم اکراه دارم. آدمهایی که ظاهرا مشتاق اصلاح تمام دنیا هستند وورد زبانشان رفاقت واحترام وچه وچه است. اما در واقع امر انسان نما هایی هستند که جز به محبوبیت خود نمی اندیشند. هر راست ودروغی را به هم می بافند تا بلکه در دل دوست راهی پیدا کنند حال اگر این راست ودروغ ها به قیمت نابودی کسی دیگری هم باشد غمی نیست!.
حالا حکایت من است با برخی از این دوست نما ها که با سماجت عجیبی تلاش می کنند به هر طریق ممکن خلوت وآرامش مرا به هم بریزند. من مدت ها است که دل از بسیاری کنده ام وحد انتظاراتم را متاسفانه تا حد درک نازل حیوان ها از وقایع هستی پایین آورده ام...
دوست نمایی که خیلی با سماجت تلاش می کرد تا گفته های دوستی دیگر رادر ملاقات مشترک با آن دوست در باره من با هزاران کنایه ونشانه به گوش من برساند در جلب توجه من به این گفته ها ناکام ماند وظاهرا رهایم کرد. 
اما چند روز بعد ، آری تنها چند روز بعد از منبع موثقی شنیدم که چه چیزها از زبان ورفتار من با آن دوست مشترک نگفته است. آن هم به دروغ !
دوستی که ناقل این بحث بود از من خواهش کرده است که دنبال ماجرا را نگیرم . به احترام او که خود بخشی از این دروغ ها است سکوت می کنم . اما نمی دانم این دو دوزه بازی را چگونه برای خودم حلاجی کنم؟ آن ادعا های تلاش برای تغییر جهان و این خاله زنک ( یا عمو مردک ) بازیها را چگونه تحلیل کنم؟
گفتم که انتظارم را تا کجا پایین آورده ام ، اما نمی توانم اقرار نکنم که دلم درد گرفته است وشاید دیگر تا همیشه قید چنین رفاقت هایی را بزنم.

هیچ نظری موجود نیست: